جدول جو
جدول جو

معنی گیسوی سفید - جستجوی لغت در جدول جو

گیسوی سفید(سو یِ سَ /سِ)
گیس سفید. موی سپید:
تا بسوزم به نهان خانه وصلت هر شب
چرب چون شمع کنم پیش تو گیسوی سفید.
علی خراسانی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
گیسوی سفید
رتبه خادمه های خانه، بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیس سفید
تصویر گیس سفید
زن سال خورده در خانواده که فرمانش نافذ است
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
رئیسۀ خادمه های خانه. (یادداشت مؤلف) ، خانمی محترمه و بزرگسال مانند ریش سفید. (از یادداشت مؤلف). بانویی سالخورد که در جمع زنان خویشاوند فرمانش نافذ باشد و درمشکلات با وی رجوع کنند و به صوابدید او کار کنند
لغت نامه دهخدا
رتبه خادمه های خانه، بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیس سفید
تصویر گیس سفید
((س))
زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی
فرهنگ فارسی معین